بانک توسعه تعاون بانک ملی
روزنامه نوآوران - 1403/02/10
شماره 2458 - تاریخ 1403/02/10
آخرین اخبار
پوستر نوزدهمین دوره اعطای مدرک به حافظان قرآن کریم رونمایی شد
بازپیرایی فضای سبز و کاشت بیش از 500 اصله درخت در 5 محور منطقه 19
محور شریانی بزرگراه آزادگان در محدوده منطقه 19جان تازه ای گرفت
اجرای طرح «کوچه به کوچه خدمت» در محلات منطقه ۱۹
نظارت های ستادی نواحی منطقه ۱۹ در سال جدید با بازدید از محور ویژه در ناحیه ۲ آغاز شد
اجرای طرح آراستگی"خونه به خونه" درمحدوده نواحی شش‌گانه منطقه ٦ تهران
پاتک شهرداری منطقه٦ تهران برای جلوگیری از حمله سفیدبالک‌ها
پروژه بوستان محله جوادیه از مرز پیشرفت ۹۰٪ عبور کرد
بهره‌گیری از ظرفیت شوراهای در تحقق شعار سال
هوای پاک،مسئول پاسخگو، شهروند مسئول
پاکسازی ۷۰ هزار متر مربع زمین های بایر در منطقه ۲۱
اجرای ۶ هزار و ۲۵۰ مترطول عملیات آبرسانی در منطقه ۲۱
برگزاری همایش پیاده‌روی خانوادگی و رویداد مثبت ۱۰۰ در بوستان بزرگ ولایت
واردات ۱.۸ میلیارد دلاری طلا برای رفع تعهدات ارزی
سیدصالحی: نکونام کار بزرگی کرد/ تیمی موفق می‌شود که میانه زمین را تصاحب کند
ارائه حوزه های چهارگانه همکاری های معدنی ایران و آفریقا
رشد 16.3 درصدی تولید فولاد خام ایران
حیات در فلات مرکزی با اجرای خط یک پروژه انتقال آب خلیج فارس
امکان مشارکت سودآور مردم در بخش معدن فراهم می شود
افتتاح خانه بهداشت کارگری در محل طرح فولاد سازی قروه
رعایت الزامات حوزه HSE همگام با روند توسعه، در اولویت ایمیدرو قرار گیرد
پوستر نوزدهمین دوره اعطای مدرک به حافظان قرآن کریم رونمایی شد
هوش مصنوعی آرتروز زانو را ۸ سال زودتر پیش‌بینی می‌کند
هوش مصنوعی آرتروز زانو را ۸ سال زودتر پیش‌بینی می‌کند
اظهارات ضد و نقیض درباره یک مهمان‌ ویژه
آخرین وضعیت بازار رمزارزها در جهان
کدام کشورها بیشترین حاجی را دارند؟
قالیباف: مالیات بر سوداگری و سفته‌بازی فقط یک درصد از افراد جامعه را شامل می‌شود
عملکرد سه ماهه ۱۲ صندوق بخشی فعال در بازار سرمایه با صدرنشینی "سمان"
عملکرد سه ماهه ۱۲ صندوق بخشی فعال در بازار سرمایه با صدرنشینی "سمان"
پذیره نویسی ۲۰۰ میلیارد تومانی اوراق مرابحه "سیرنگ" با نرخ سود ۲۳ درصدی
پذیره نویسی ۲۰۰ میلیارد تومانی اوراق مرابحه "سیرنگ" با نرخ سود ۲۳ درصدی
بزرگداشت شهدای مدافع سلامت در قطعه 50 گلزار شهدای بهشت زهرا (س)
جلب مشارکت مردمی در پشتیبانی و مراقبت از طرح ساماندهی آسیب های اجتماعی
سیمای شبانه 7 بوستان منطقه 19 با اصلاح و تعمیر ۱۷۷ شعله از ابتدای سال روشن تر شد
نصب سازه پرتابل فرهنگی درجوار اماکن مذهبی وکانون تجمعات مردمی
ارزیابی امکانات، تجهیزات و ملزومات نگهداشت فضای سبز منطقه ٦ تهران
جمع آوری تابلوهای غیرمجاز از سطح منطقه۵
از ساماندهی کیوسک‌های مطبوعاتی تا اصناف و مشاغل مزاحم
اهمیت فرهنگ‌سازی در ارتقای مسئولیت اجتماعی حفظ محیط زیست
برگزاری همایش "پیاده روی خانوادگی " در بوستان جنگلی سرخه حصار
افتتاح اولین دبیرخانه کانون نوجوانان منطقه 13
تحکیم بستر آسفالت بزرگراه آزادگان و تعریض و ایمن‌سازی کندروی شرقی این بزرگراه در تقاطع با بزرگراه شهید لشگری
ایمن سازی و زیباسازی ۵۲ دستگاه پل عابر پیاده در منطقه ۲۱
بازرسی کارشناسان اداره HSE از سطح نواحی
اجرای عملیات رنگ آمیزی المان های بوستانی - عمرانی و ترافیکی در بوستان جنگلی یاس فاطمی
بازدید وزیر کشور از پروژه های سازمان نوسازی شهر تهران
با همکاری شهرداری تهران بسته‌های ویژه نوسازی بافت فرسوده تدوین می شود
برگزاری آیین افتتاحیه زورخانه ده ونک با حضور مسئولان شهری پایتخت و پیشکسوتان ورزش باستانی
از احداث بیمارستان جدید در منطقه تا منتقل شدن خط راه آهن تهران-اهواز
اجرای طرح همیاران آرامش در منطقه۲۲
آغاز بکار نخستین خانه خلاقیت و نوآوری در منطقه ۲۲ تهران
کد خبر: 173631 | تاریخ : ۱۳۹۷/۶/۲۹ - 13:37
ماجرای یکی از توابین در عاشورا + جزییات

ماجرای یکی از توابین در عاشورا + جزییات

می گوید:«امام حسین(ع) دریای کرم است. سیدالشهدا را باید با قلبت بخواهی. حتی اگر دائم الخمر باشی و یک بار از ته وجودت صدایش بزنی. باور کنید اجابت می کند. من را اجابت کرد.»

نوآوران آنلاین-این قصه، واقعی است. داستانی واقعی که قهرمانش یکی از بنده های خوب خداست. به برکت این روزها و در میان هزاران مجلس روضه که در هر کوی و برزن برپاست، گوش شنوایی شدیم برای شنیدن روایتی متفاوت از دلدادگی برای حسین (ع) که عجیب به دل می نشیند و رنگی می پاشد به حال این روزهای دل هایمان. قصه، روایت زندگی یکی از توابین است. از جوانی تا امروز. از روزهای خماری و نشئگی تا  نوکری برای اهل بیت. از چاقوکشی ها و قمه زدن ها و عربده کشی ها تا روزهای خوب بندگی، دستگیر بودن ها و یتیم نوازی ها.

سال های وبا

پرسان پرسان پیدایش کردیم. در یکی ازهیئت های جنوب تهران. جوان ها و نوجوان ها دور و برش حلقه زده اند و او برایشان از آداب عزاداری می گوید. به سختی حاضر به مصاحبه می شود و می گوید:« حرف می زنم. از سال های ننگین زندگی ام می گویم. اما فامیلی ام را ننویسید.»

«مجتبی» روایت می کند. از ۹ سالگی می گوید و آغاز میگساری: «پدرم شراب خوار بود. اولین بار در ۸ سالگی مشروب را مزه مزه کردم. در۱۵سالگی خوردنش برایم عادی شد. می توانید تصور کنید که فردی از نوجوانی و ۱۵سالگی دائم الخمر باشد؟ من بودم. این دائم الخمری در شانزده، هفده سالگی به اوج رسید. آن قدر که وقتی تا سر کوچه هم می رفتم باید شیشه کتابی مشروب را زیر پیراهنم می گذاشتم که مبادا، مستی حتی یک لحظه هم ازسرم بپرد. قبل از رفتن به سربازی یکی از دوستانم کمک کرد تا مصرف مشروبات الکلی را کمتر کنم. به خدمت سربازی رفتم و برگشتم اما دوباره روز از نو و روزی از نو. کار پیدا کردم. آن ساعت هایی که سرکار بودم، برایم به سختی می گذشت. چون اگر صاحب کارم متوجه می شد که الکل مصرف می کنم اخراجم می کرد. از سرکار که به خانه برمی گشتم تلافی می کردم. روزی ۳ لیتر مشروب می خوردم. واژه دائم الخمر برازنده ام بود. آن قدر روزگارم بد شده بود که همه از من قطع امید کرده بودند. گوشه اتاق می نشستم و بعد از مستی در خودم فرومی رفتم. بعد دو سه ساعت بیرون می رفتم و به هر بهانه ای دعوایی راه می انداختم با چاشنی چاقوکشی و قمه کشی و عربده زنی. روزی نبود که یک شر در محله مان راه نیفتد و من بانی اش نباشم. هرروز کلانتری، هفته ای یک بار بیمارستان و اتاق عمل و شکایت و دوباره مستی و دوباره مستی. همه زندگی ام در همین چند جمله خلاصه شده بود. خیلی ها آرزوی مرگم را داشتند. خودم هم همین طور. راستش جسارت خودکشی را نداشتم، حتی وقت مستی. اما آرزو می کردم روزی بین یکی از دعواهایی که من بازیگر اصلی اش بودم یکی پیدا شود و خلاصم کند.»

میای بریم کربلا؟!

روایت زندگی پر فراز و نشیب مجتبی در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی هر لحظه شنیدنی تر از قبل می شود. وقتی مصداق واقعی جمله«ادعونی استجب لکم» می شود. وقتی حال بد آن روزهایش به برکت نام نامی حسین(ع)تبدیل به حال خوب بنده های مقرب درگاه حق می شود. مجتبی از شب واقعه می گوید:«یادتان می آید وقتی بعد از مرگ صدام حسین راه شیعیان برای رفتن به کربلا باز شد؟ شب از نیمه گذشته بود. مست و لایعقل از در خانه بیرون زدم و به کوچه رفتم. در همان حال چشم باز کردم و دیدم کوچه مان پر از پرچم خیرمقدم برای کربلایی هاست. کربلایی علی... کربلایی حامد.... همه بچه محل ها به کربلا رفته بودند و من.....! حالم بد بود، بدتر هم شد. نمی دانم  چه حسی بود که سراغم آمد  و نمی دانم نامش را چه بگذارم؟ شاید حسادت کردم. به در و دیوار می خوردم و سر از پشت بام درآوردم. سرم را به آسمان بلند کردم و فقط فریاد می زدم. گفتم اوستاکریم. من، عرق خور و خرابکار. پس کرم تو کجاست؟ چرا من رو کربلایی نمی کنی؟ یا راحتم نمی کنی. خسته شدم. حالم خراب بود و سیل اشک از صورتم روانه شد. می دانستم توقعم زیادی است. آخه من دائم الخمر کجا و کربلا کجا؟  آن شب به مستی و حال خراب گذشت و بعدازظهر فردای آن روز، یکی از دوستان سراغم آمد و گفت مجتبی کربلا میای؟ مستی ازسرم پرید. انگار آب سرد روی سرم ریخته بودند. گفتم من؟ کربلا؟ چی میگی؟ من نه پول دارم نه پاسپورت، نه ویزا. گفت لازم نیست. کاروان فردا صبح راهی می شود و مدیر کاروان یک نفر برای تدارکات کم دارد. رفتم خانه. به مادرم گفتم .مادرم به پهنای صورتش اشک می ریخت و وسایل سفر را برایم آماده می کرد. گفتم نمی خواد مادر. من با همین پیراهن و شلوار می روم. نه ساک می برم نه لباس. مادرم باور نمی کرد که آقاپسر دائم الخمر و مردم آزارش را برای پابوسی طلبیده باشد. خودم هم باور نمی کردم. مگر می شود؟ یعنی صدایم را شنیده بودند؟ اتوبوس راه افتاد و به لب مرز رسید. آن زمان ویزاها برگه ای بود. سرباز بالا آمد. گفتم همین حالاست که مرا از مرز به ایران برگرداند. نمی دانم چه شد اما از من گذشت. انگار مراندید و اتوبوس از مرز رد شد.»

پایان سال ها میگساری

اتوبوس زائران کربلا از مرز ایران می گذرد و مرزهای زندگی مجتبی هم جابه جا می شود. پایان سال ها میگساری و آغاز راهی روشن؛ پای برهنه از اتوبوس پیاده می شود. چله زمستان است و هوا سرد. پایش روی زمین است و سرش در آسمان. شب از نیمه گذشته و هوا سرد است. از کنار رودخانه دجله و فرات رد می شود و بی اختیار داخل رودخانه می پرد. باید تنش پاک شود از این همه گناه. پاهایش به سمت حرم کشیده نمی شود. سست است. با چه رویی باید می گفت السلام علیک یا اباعبدالله؟! کشان کشان خودش را به بین الحرمین می رساند.

زان کار دست شستم زین کار توبه کردم

گه مستِ کار بودم گه در خمار بودم، زان کار دست شستم زین کار توبه کردم. توبه  می کند. پابرهنه و پریشان احوال در بین الحرمین روی دوزانو می نشیند و به گنبد طلایی ارباب خیره می شود. چشم هایش خیس اشک است. دلش پر از حسرت. گاهی سکوت و گریه. گاهی طغیان. سرمی کوبد روی زمین. اطرافیان نگاهش می کنند. این جوان، دیوانه حسین (ع) است؟ تحسینش می کنند شاید هم به حالش غبطه می خورند، صدای مویه ها و گریه هایش بی تاب می کند همه حاضران را. پیر و جوان و مرد و زن را. آن طرف تر مداحی ۷۰ ساله ایستاده و به احترام مویه های این جوان آشنا دست از روضه خوانی برداشته است. او را می شناسد. اشتباه نمی کند. مجتبی ست. اما او کجا و اینجا کجا؟ همان که بدنش یک جای سالم ندارد و پر از اثرات چاقو است؟ همان که یک شهر از شرش در امان نیست؟ همان دائم الخمر محله ما؟! این قصه را مداح و یکی از همسایه های مجتبی می گوید. می گوید نامم را ننویسید. فقط بدانید امام حسین (ع) منِ مداح را در ۷۰ سالگی و بعد از یک عمر، حسین گفتن و کوس انا الحق زدن به زیارتش طلبید، اما یک جوان ۲۱ ساله را در اوج گناه و بزهکاری و دائم الخمر بودن این طور دیوانه عشق خودش کرد. باید بودید و می دیدید. من حال خوب مجتبی را وقتی به خاک کربلا سجده کرده بود دیدم. نمی دانید مجتبی چه بود و چه شد!

رستگاری در ۴۰ سالگی

۴۰ سالگی و رستگاری، ۴۰ سالگی و میانداری و هیئت داری و یتیم نوازی. گاهی کفش جمع کن عزاداران حسینی می شود، گاهی آبدارچی. ابایی ندارد از اینکه بگوید چه بود و چه شد. قصه زندگی اش را برای جوان ها و نوجوان ها روایت می کند تا درس بگیرند. بگذریم از اینکه در همان سالی که با کوله باری پر از گناه به کربلا رفت و توبه کنان برگشت چند نفر از هم پیالگی هایش راه او را در پیش گرفتند و توبه کردند. حالا سرش را بالا می گیرد و می گوید: «تمام قد نوکر اهل بیتم. امام حسین(ع) دریای کرم است. سیدالشهدا را باید با قلبت بخواهی. اگه ارباب بخواد خودش تو را می برد. حتی اگر دائم الخمر باشی و یک بار از ته وجودت صدایش بزنی. باور کنید اجابت می کند.»

از تو به یک اشاره از من به سر دویدن

«مجتبی در جوانی پیر غلام و مجنون امام حسین (ع) شد.» این جمله را یکی از دوستان مجتبی می گوید و ادامه می دهد:« خیلی از دوستان به حال این روزهایش  غبطه می خورند. از تو به یک اشاره از من به سر دویدن. حالا مجتبی مصداقی از این شعر است. با سر می دود برای کار خیر و علاوه بر آن هر سال محرم خانه اش را سیاه پوش می کند و میزبان عزاداران حسینی می شود. در هیات خانه مجتبی جای سوزن انداختن نیست. طوری رفتار می کند که انگار سال هاست هیئت دار بوده است. حتی یک سر وگردن بالاتر از کسانی که ادعای هیئت داری می کنند. یادم می آید یک شب دو سه نفر از جوانان محله که مشروب خوار و از دسته اراذل و اوباش بودند وارد هیئت شدند. بوی آزار دهنده دهانشان فضا را پر کرده بود. چند نفر پیش مجتبی آمدند و گفتند این جوان ها را بیرون کن. اینها شان مجلس عزای امام حسین(ع) را پایین می آورند. اما او زیر بار نرفت. گفت اینها هم مهمان امام حسین هستند. خودشان می دانند و ارباب. من چه کاره ام که مهمان امام حسین را جواب کنم؟ بعد از هیئت، یک هیئت ۴ نفره راه می اندازد و برای مردم نیازمند روستاهای اطراف تهران غذا می برد. کارتن خواب هایی که هیچ جا و مکانی ندارند را ازنظر دور نمی کند.خلاصه حواسش به همه هست.»

کانال تلگرام

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسالی، پس از تایید مدیر سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشند منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشند منتشر نخواهد شد.