کد خبر : 69803 تاریخ : ۱۳۹۶ جمعه ۲۱ مهر - 17:12
ربودن پسر 11 ساله در مسیر مدرسه خاطره‌ای که می‌خواهم برایتان تعریف کنم درباره ربوده شدن پسر جوانی در اردبیل بود که گروگان را پس از ربودن به تهران آورده بودند.

نوآوران آنلاین-روز تعطیل بود و اداره نیمه تعطیل. آن زمان‌ تلفن همراهی وجود نداشت و موفق نشدم با همکارانم تماس بگیرم، اما ماجرا گروگانگیری بود و احتمال قتل گروگان می‌رفت، تنها فردی که موفق شدم با او ارتباط برقرار کنم مردی به نام سیدرحیم بود.

سید رحیم نظامی نبود و کارمند اداره بود، اما آن روز حضورش به ما واقعا کمک کرد و با کمک‌های او توانستیم گروگانگیران را دستگیر کنیم. هر چند که نزدیک بود جان خود را از دست بدهد و واقعا خدا آن روز با سیدرحیم بود. به این ترتیب دو نفر از اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بودیم و دو اکیپ هم از استان اردبیل که با کمک هم روی این پرونده کار کردیم.

ربودن پسر 11 ساله در مسیر مدرسه

ماجرا از این قرار بود که پسر 11 ساله‌ای را در مسیر مدرسه ربوده بودند و گروگانگیران در تماس با پدر حسام از او درخواست پول در برابر آزادی پسرش کرده بودند. گروگانگیران چند بار با پدر حسام قرار گذاشته بودند اما ترس از دستگیری باعث شده بود به محل قرار نیایند. تا این‌که آخرین محل قراری که گروگانگیران با پدر حسام می‌گذارند در پایتخت بوده و به همین دلیل کارآگاهان پلیس اردبیل راهی تهران می‌شوند.

درخواست برای راننده آژانس

بعد از دادن آموزش‌های لازم به پدر حسام منتظر تماس گروگانگیران بودیم که حوالی ظهر تماس‌هایشان شروع شد. پدر حسام به آنها گفت با پول از اردبیل آمده و منتظر تماس آنها بوده است تا برای گرفتن پسرش به محل قرار برود. مردناشناس محل‌های متفاوتی را برای قرار مطرح کرد، اما هر محلی را که گروگانگیر می‌گفت پدرحسام باهم زبان ترکی می‌گفت که در شهر غریب است و جایی را نمی‌شناسد و نمی‌تواند به این نشانی بیاید و این‌که او اصلا فارسی بلد نیست و چطور می‌تواند با مردمی که ترکی نمی‌دانند رابطه برقرار کند و نشانی محل قرار را بپرسد. در آخر هم گفت که نیاز به یک راهنما برای این کار دارد در صورتی که شما می‌گویید من تنها به سر قرار بیایم و این مساله امکانپذیر نیست. درنهایت کار به جایی رسید که گروگانگیر از پدر حسام خواست که آژانس بگیرد و با کمک راننده آژانس به محل قرار بیاید. راننده آژانس می‌توانست پدرحسام را به هر محلی که او می‌گوید ببرد و دیگر مشکل نابلدی با شهر حل می‌شد. از طرفی ما با این پیشنهاد به هدفمان بیشتر نزدیک شدیم.

سیدرحیم وارد ماجرا شد و نقش راننده آژانس را به عهده گرفت. او بهترین شخصی بود که می‌توانست در این ماجرا به ما کمک کند، هم زبان ترکی بلد بود و هم از سوی ما تائید شده بود و می‌دانست در چنین مواقعی چه کار باید انجام دهد. ماشین به رانندگی سیدرحیم حرکت کرد، اما به غیر از پدر حسام که روی صندلی جلو و در کنار راننده نشسته بود و راننده، من هم در خودرو حضور داشتم. من در قسمت کف خودرو درست زیر پای سرنشینان عقب دراز کشیدم و بی‌سیم به‌دست با کارآگاهانی که از اردبیل آمده بودند در تماس بودم.

گروگانگیران مدام محل قرار را تغییر می‌دادند و این برای ما که نیروی زیادی نداشتیم سخت بود. به سیدرحیم گفتم طوری وانمود کند که انگار ترسیده و از پدر حسام خواستم به گروگانگیران بگوید راننده ترسیده و تصمیم دارد دیگر با او همکاری نکند. همزمان هم سیدرحیم با گروگانگیران صحبت کرد و به آنها گفت دیگر به مسیرش ادامه نمی‌دهد و ترسیده است. با این کار مرد گروگانگیر شک نمی‌کرد که ممکن است راننده آژانس یکی از نیروهای پلیس باشد و نمی‌تواند به او آسیبی برساند.

تنها سرنخ

به این ترتیب گروگانگیران اعتمادشان جلب شد و از سویی گروگانگیران برای این‌که رد آنها را نزنیم از باجه همگانی تماس می‌گرفتند و مدام باجه را تغییر می‌دادند. تا این‌که سیدرحیم گفت آنها از یک باجه دوبار تماس گرفته‌اند. با این سرنخ سریع نشانی باجه همگانی شناسایی شد و راهی محل مورد نظر شدیم. پس از آن از همکارانمان که از استان اردبیل آمده بودند خواستم به نشانی مورد نظر بیایند. سه دقیقه بعد ما در محل مورد نظر بودیم و زودتر از آنان به محل رسیدیم.

حدس ما درست از آب درآمده بود، مرد جوانی داخل باجه همگانی بود که داشت از باجه بیرون می‌آمد. به سیدرحیم گفتم تو از این طرف برو و من هم از آن طرف می‌آیم و او را می‌گیریم. من زودتر به مرد جوان رسیدم و او را از پشت سر گرفتم.

شانس آوردم زمانی که پسر جوان را گرفتم، او را از کمر گرفته و اجازه ندادم حرکت کند، هر چند او خیلی تلاش کرد تا خودش را نجات دهد. از طرفی سیدرحیم هم او را گرفت و درنهایت گروگانگیر جوان دستگیر شد. در بازرسی بدنی از مرد جوان اسلحه‌ای به‌دست آمد که آمده شلیک بود و اگر مرد جوان فرصت می‌کرد بی‌شک برای سیدرحیم حادثه تلخی رخ می‌داد.

آزادی گروگان

با دستگیری متهم جوان، او اعتراف کرد: حمید، همدستم نزدیکی خانه حسام زندگی می‌کند.
در رفت و آمدهایی که در محل داشت متوجه می‌شود وضع مالی پدر حسام خوب است. با من تماس گرفت و گفت می‌خواهم بچه را بدزدم تا یکشبه پولدار شویم.طبق قرار زمانی که حسام داشت به مدرسه می‌رفت او را ربودیم و به مخفیگاهمان که برای این کار در نظر گرفته بودیم، بردیم و بعد از آن هم ماجرای تماس با پدر حسام و درخواست پول اجرا شد.

با اعترافات مرد جوان مخفیگاه گروگان و هویت همدستش نیز برملا شد. به این ترتیب موضوع به همکارانمان در اردبیل اعلام شد و در عملیاتی ویژه پسر نوجوان آزاد شد. مرد گروگانگیر هم در مخفیگاهش دستگیر شد و به جرم خود اعتراف کرد.