کد خبر : 173548 تاریخ : ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۶ شهريور - 11:44
10 سال زندگی افیونی ! خوب که نگاه می کنم دیگر آن دانش آموز شاد و پر انرژی یا محصل خوب و حتی یک آدم کاملا معمولی هم نیست بلکه او یک معتاد است که روز به روز در این باتلاق زیادتر فرو می رود .

نوآوران آنلاین-هر چند حالا راهش به مرکز ترک اعتیاد باز شده اما می گوید خیلی سخت است که بتوانم از این سیاهی خارج شوم، به سادگی و از روی ندانم کاری در این دام گرفتار شدم اما به همان سادگی نخواهم توانست از دستش راحت شوم.

رضا که روزهای ابتدایی حضور در کمپ را تجربه می کند می گوید: هشت ساله بودم که یک پاتوق را پیدا کرده بودم و به همراه دوستانم در آن جا قلیان می کشیدیم، فکر می کردیم که ما هم بزرگ شده ایم. این کار را آن قدر تکرار کردیم تا خسته شدیم، کم کم با دوستانم برای قلیان کشیدن به پارک و جاهای خلوت می رفتیم و دنبال هیجان زیادتر می گشتیم.

یادم هست اولین بار دوستانم یا بهتر بگویم دشمنانم پیشنهاد سیگار را به من دادند و من هم سیگاری شدم. اول با سیگار تفریح می کردم ولی بعد از مدتی، دیگر آن یک تفریح نبود بلکه یک کمبود و کاستی شد، در کنار سایر نداشته هایم من هم به طور روزانه پس از تعطیلی مدرسه برای سیگار کشیدن به جاهای خلوت می رفتم.

خودم هم باور نمی کردم چقدر آدم بدی شده ام چرا که سیگار کشیدن دیگر برای من زشتی نداشت و آهسته آهسته به تجربه کارهای ناپسند دیگر ترغیب می شدم تا این که در سن 11 سالگی به منزل دوست پدرم برای مهمانی رفتیم و من از حس کنجکاوی کودکانه و بازی گوشی به اتاق ها سرک می کشیدم تا این که وارد اتاقی شدم و دیدم دوست پدرم در حال مصرف مواد مخدر است.

این کنجکاوی برایم گران تمام شد چرا که در این مواجهه دوست پدرم مرا با مواد مخدر آشنا کرد و من به مصرف مواد دعوت شدم .

او گفت بیا ببین چقدر خوب است باید مصرف کنی تا بفهمی و من هم که طریقه مصرف مواد را از پدر و دایی هایم دیده بودم شروع به کشیدن کردم و دوباره کار نکرده ای را تجربه کردم .

بعد از آن، من برای رفتن به خانه دوست پدرم لحظه شماری می کردم. هر زمان به منزلشان می رفتم مواد می کشیدم و مدت زیادی طول نکشید که خودم را شریک همیشگی بساط مصرف مواد دیدم.

بعد از آن من هم باید برای مهمانی هایمان فکر مواد می بودم به همین دلیل مواد مخدرم را از وسایل پدر و دایی هایم بر می داشتم و روزگار می گذراندم.

دیگر یک معتاد حرفه ای بودم تا این که از سال گذشته با دوستان جدیدی آشنا شدم، آن ها همگی به مواد مخدر از نوع صنعتی اعتیاد داشتند و من هم در نشست هایی که با آن ها داشتم مصرف مواد مخدر از نوع هروئین را تجربه کردم و تا امروز مصرف آن چیزی از من نگذاشته است. پدرم مدتی هست که دست از مصرف کشیده و پاک شده است ولی من هنوز در این باتلاق گرفتارم.

اوایل برای تهیه مواد مخدر سراغ وسایل پدر و دایی هایم می رفتم و مدتی هم برای خرید مواد مخدر از پول توجیبی مدرسه خرج می کردم یا این که بعد از مدرسه سرکار می رفتم تا خرج موادم را تامین کنم ولی به مرور زمان چنان غرق در مصرف مواد مخدر شدم که دیگر تامین هزینه ها برایم سخت شد در نتیجه از وسایل خانه بر می داشتم و دور از چشم پدر و مادرم می فروختم و خرج تامین مواد می کردم، مدتی هم با پول سرقت های دوستانم مواد می خریدم و ...

حالا هم چند روزی است که راهم به مرکز ترک اعتیاد باز شده اما خیلی سخت است که بتوانم از این سیاهی که 10 سال تمام با آن درگیر بوده ام، خارج شوم، به سادگی و از روی ندانم کاری در این دام گرفتار شدم اما به همان سادگی نخواهم توانست از دستش راحت شوم.