کد خبر : 172348 تاریخ : ۱۳۹۷ سه شنبه ۳۰ مرداد - 09:30
نقشه شرم آور پسر جوان برای رسیدن به عشق خیابانی ! اگرچه شرایطم برای ازدواج مناسب بود اما دوست نداشتم خودم را درگیر زن و زندگی کنم.

نوآوران آنلاین-می خواستم هنوز هم آرام و بی دغدغه و به دور از گرفتاری های خانوادگی، روزگار بگذرانم. مدتی بود که در سکوت و آرامش شب به پارک  می رفتم و از قدم زدن در کنار درختان سرسبز و نگریستن به گل های زیبا لذت می بردم. این موضوع تقریبا برایم به یک عادت تبدیل شده بود تا این که روزی به درختی تکیه دادم و به آسمان پرستاره خیره شدم. هنوز عقربه های ساعت به نیمه شب نرسیده بود که صدای زن جوانی رشته افکارم را برید. او در حالی که گوشی تلفنش را با غضب می فشرد و فریاد توأم با خشم او سکوت شب را می شکست، هنگام عبور از کنار من به فردی که در آن سوی خط بود، گفت: دیگر خسته شده ام، از تو متنفرم و هیچ وقت به خانه بر نمی گردم و ... حرف های آن زن جوان حس کنجکاوی ام را برانگیخته بود. حدس زدم مشکل خانوادگی دارد. وقتی با چهره غضب آلود گوشی تلفن را قطع کرد، به یک بهانه واهی جلو رفتم و از او پرسیدم میدان والیبال کجاست؟!  زن جوان نگاه خشمگینش را بر چهره ام دوخت و گفت: من چه می دانم! وقتی نگاهم با نگاهش تلاقی کرد، آرام معذرت خواستم و روی صندلی مقابل او نشستم. نمی دانم چرا عشقی هوس آلود به سراغم آمده بود و گاهی نگاهمان در هم می آمیخت. تا این که ساعتی بعد، زن جوان کنارم نشست و به درد دل پرداخت. او می گفت چهار سال قبل ازدواج کرده اما به خاطر اختلافات شدید با همسرش یک روز خوش در زندگی اش نداشته است. من هم که به دنبال کسی بودم تا همدم تنهایی ام باشد، به او قول دادم که برای رهایی از مشکلات خانوادگی کمکش کنم. اگرچه از آن روز به بعد «شیرین» همه چیز من شده بود، اما هیچ وقت قول ازدواج به او ندادم چرا که نمی توانستم موقعیت خوب زندگی را از دست بدهم و از سوی خانواده ام طرد شوم. او شاید همدم خوبی برای من بود ولی هیچ گاه نمی توانست همسر خوبی باشد. ارتباط ما با یکدیگر ادامه یافت تا این که برای جدایی «شیرین» از همسرش وکیل گرفتم. آن قدر این عشق خیابانی و هوس آلود، چشمانم را کور کرده بود که مقابل قاضی دادگاه به عنوان «شاهد» حاضر شدم و به دروغ سوگند یاد کردم که همسر شیرین او را در خیابان زیر مشت و لگد گرفته و تهمت های ناروا می زند...