کد خبر : 172031 تاریخ : ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۳ مرداد - 09:13
عاقبت ارتباط مخفیانه دختر جوان ! زن 17 ساله درباره ازدواج خود پس از یک عشق خیابانی سخن گفت.

نوآوران آنلاین-3 سال قبل، زمانی که آخرین سال مقطع راهنمایی را می گذراندم روزی در مسیر بازگشت از مدرسه احساس کردم جوانی مرا زیر نظر دارد او در فاصله چند متری از من حرکت می کرد و گاهی به چهره من نگاهی می انداخت و لبخندی بر لبانش می نشست. بدین ترتیب آشنایی من و «مجید» آغاز شد.  ارتباط های ما خیلی زود به دیدارهای خلوت و مخفیانه کشید تا این که او به همراه خانواده اش از من خواستگاری کرد، اما پدرم به شدت مخالف ازدواج من بود و اعتقاد داشت هنوز برای ازدواج و تشکیل یک زندگی مستقل خیلی زود است و من باید ادامه تحصیل بدهم این در حالی بود که من عاشقی دیوانه بودم و تنها به ازدواج با «مجید» می اندیشیدم. این بود که با یک نقشه احمقانه از خانه فرار کردیم تا پدرم برای حفظ آبرویش با این ازدواج موافقت کند. ولی یک روز بعد از فرار توسط ماموران دستگیر شدیم و پدرم در حالی که می گفت این مرد زندگی نیست و نرفته برمی گردی، برخلاف میل باطنی اش مراسم عقد ما را برگزار کرد. هنوز 2 ماه بیشتر از مراسم عقدکنان سپری نشده بود که فهمیدم باردار هستم به همین دلیل پدرم باز هم بغض در گلو مانده اش را فروخورد و با قلبی آکنده از درد و رنج مرا به خانه بخت فرستاد. هنوز چند ماه از این عاشقی دیوانه وار نگذشته بود که ناگهان همه چیز تغییر کرد. همسرم مدام افسوس می خورد که چرا با دختری زیباتر از من ازدواج نکرده است و مدام مرا کتک می زد. دیگر بیشتر شب ها به منزل نمی آمد و هزینه های زندگی ام را نیز تامین نمی کرد. زمانی هم که در منزل حضور داشت مدام با شبکه های اجتماعی تلفن همراهش سرگرم بود. وقتی اعتراض می کردم مرا کتک می زد و از خانه خارج می شد به طوری که مدت ها از او بی خبر بودم تا این که متوجه شدم با زنی که 10 سال از خودش بزرگ تر است رابطه دارد و در منزل او زندگی می کند.