کد خبر : 169475 تاریخ : ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۲ خرداد - 10:16
پسرم زنگ زد و گفت مائده از بالکن سقوط کرده درس ایثار ومهربانی در ماه مبارک رمضان با بخشش اعضای بدن دختر ۱۷ ساله معنا شد و پدر که دو سال قبل چراغ زندگی پسرش به خاطر نبود عضو حیاتی خاموش شد این بار همه اعضای بدن دخترش را به بیماران نیازمند بخشید.

نوآوران آنلاین-سیده مائده حسینی فرشته نجاتی بود که بعد از مرگ زندگی را به 5بیمار نیازمند بخشید تا کودکی مثل برادر کوچک او به خاطر نبود دریچه قلب نقاب در چهره خاک نکشد.

پدر هنوز هم باور ندارد و با ناباوری از لحظات تلخ جدایی می گوید. با شروع ماه مبارک رمضان همه از اینکه یک ماه میهمان خداهستند خوشحال بودند و زیادتر از همه مائده از اینکه می توانست بازهم سفره افطار را برای پدر و مادر آماده کند خوشحال تر بود. سید حجت الله حسینی از آخرین لحظاتی که کنار تنها دخترش گذشت و خاطرات تلخ گذشته که با مرگ مائده برایش تداعی شد گفت: «مائده فرزند و دختر اول من بود. از همان کودکی بسیار باهوش بود و با استعداد خوبی که داشت آینده درخشانی را برای او تصور می کردیم. من به عنوان صدابردار در صداوسیما کار می کنم و گاهی اوقات که شیفت شب کار می کردم با بدرقه مائده به سرکار می رفتم. تقدیر برای من در ماه مبارک رمضان رقم خورد. 17 سال قبل خدا مائده را به ما داد و 4 سال بعد پسرم به دنیا آمد. ماه مبارک رمضان سال 95 بود که پسر دومم سالار به دنیا آمد. بعد از به دنیا آمدن دو روز در بیمارستان بستری بود و بعد از آن پزشکان به ما گفتند قلب پسرم مشکل دارد و باید به بیمارستان قلب منتقل شود. در بیمارستان از قلب او اکو گرفتند و مشخص شد رگ آئورت و دریچه قلب پسرم ضعیف است. آن روزها پزشکان به ما گفتند اگر دریچه قلب مناسبی برای پیوند پیدا شود می توانند با پیوند زدن آن پسرم را از مرگ نجات بدهند. در حالی که تنها 20 روز از عمر سالار گذشته بود او تحت عمل جراحی قلب باز قرار گرفت و با وجود دو عمل جراحی سنگین عمر او به دنیا نبود و این فرشته کوچولو از میان ما پرکشید.»

این پدر در ادامه از امتحان بزرگی که در پی مرگ مغزی دخترش بر سر راه او قرار گرفت گفت و ادامه داد: مائده در کنار درس به ورزش بسکتبال علاقه زیادی داشت و چند حکم قهرمانی همراه با تیم نوجوانان داشت. علاوه بر آن در درس نیز بسیار موفق بود و نمرات خیلی خوبی می گرفت. آرزوهای زیادی برای او داشتیم و صدای خنده های او تصویری است که همیشه در خانه ما وجود داشت. با شروع ماه مبارک رمضان مائده مثل همیشه از اینکه می توانست روزه بگیرد احساس خوبی داشت. آن شب من شیفت شب بودم و بعد از اینکه همه در کنار هم افطار کردیم با بدرقه مائده به سر کار رفتم. در بین راه پسرم تماس گرفت و درحالی که صدایش می لرزید گفت مائده از بالکن سقوط کرده است. سراسیمه خودم را به خانه رساندم. خانه ما در طبقه سوم قرار دارد و مائده وقتی به بالکن رفته بود ناگهان سقوط کرد. چند دقیقه بعد وقتی اورژانس بالای سر او حاضر شد نبض او می زد و این تنها امید ما بود. او را به بیمارستان عرفان منتقل کردند و بلافاصله در بخش مراقبت های ویژه بستری شد.در آن لحظات جز دعا کاری از دست ما بر نمی آمد. چند ساعت بعد پزشکان به ما خبر تلخی دادند. مائده ضربه مغزی شده بود و این یعنی اینکه کاری از دست آنها بر نمی آمد. همه دنیا بر سرم آوار شد. پیکر او را به پزشکی قانونی منتقل کردند و در آنجا وقتی پزشکان پیشنهاد اهدای اعضای بدن دخترم را مطرح کردند خاطرات تلخ مرگ پسرم زنده شد. من با همه وجود چشم انتظاری را لمس کرده بودم. روزی که اگر دریچه قلب مناسب پیدا می شد شاید پسرم زنده می ماند. در آن لحظات خدا قدرتی به من داد که همه اعضای بدن دخترم را اهدا کنم.

پزشکان می گفتند تصمیم سختی است اما گفتم من شاید از معدود کسانی باشم که معنی اهدای عضو و چشم انتظاری برای دریافت عضو را چشیده است. با موافقت من اعضای بدن او به 5 بیمار نیازمند اهدا شد و خوشحالم که کودک بیماری به خاطر نبود دریچه قلب غریبانه با زندگی وداع نمی کند.