کد خبر : 168801 تاریخ : ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲ خرداد - 11:04
نگاهی به نمایش دانشگاه شریف، کاری از پری بارانی تلخندی به نام دانشگاه شریف با چاشنی تنهایی مصطفی محمودی / منتقد و مدرس دانشگاه

نوآوران آنلاین- زوج محمد قاسمی در مقام نویسنده و پری بارانی در جایگاه کارگردان نمایش شریفی به نام دانشگاه شریف را دراداره تئاتر به صحنه آورده اند. یک کمدی گروتسک در شش اپیزود که همه وقایعش در یک واگن مترو می گذرد واگنی که در آن زندگی روزمره آدمها جاری است و نگاهی تلخ و گزنده به برخی آسیب های اجتماعی موجود در جامعه کنونی دارد. آسیب هایی همچون: طلاق، خیانت، اعتیاد، بیکاری، مسائل اقتصادی و موضوعات مبتلا به آن.

سازندگان اثر برای اینکه تا حد زیادی بتوانند به آسیب های مذکور نزدیک شوند بدون آنکه زهر و تلخی آن را بگیرند به درستی به سمت و سوی گروتسک متمایل شده اند و از همین رو موفق شده اند تا تلخ ترین انتقداها و نیشترهای خود را به وضعیت کنونی جامعه از همین دریچه روایت کنند.  با این وجود اما مشخص نمی شود که رویکرد نویسنده اثر به برخی از این آسیب ها به چه منظوری اتفاق افتاده کما اینکه با توجه به حجم آسیب های موجود در اجتماع کنونی شاید می شد دهها اپیزود دیگر هم به متن اضافه کرد و اتفاقا معتقدم یکی از نقاط ضعف متن در عین هوشمندی نویسنده اش همین نقطه است. مخاطب دانشگاه شریف قاسمی عین همین رخدادها را در زندگی روزمره خود به وضوح مشاهده می کند و چه بسا دهها رخداد تلخ تر را نیز. اما مساله اینجاست که منطق نویسنده برای انتخاب این چند آسیب محدود چه بوده؟ آیا از نظر وی این آسیب ها و مشکلات، در ردیف اصلی ترین ها قرار می گیرند؟ یا منطق دیگری در پشت ذهن نویسنده وجود داشته. اگرچه انتخاب واگن یک مترو بهترین دستمایه برای وقوع رخدادهای موجود در قصه است اما به راستی اگر عنصر مکان را از داستان حذف کنیم می توانیم ربط منطقی ای بین زنجیره های داستان بیابیم؟

از دیگر سو معتقدم طرح همه این مسائل و آسیب ها می تواند به نوعی در روساخت متن قرار گیرد و اندکی تعمق بیشتر در زیرساخت، مخاطب را به سوی حقیقت هولناکی هدایت می کند: تنهایی آدم ها در دنیای امروز. دنیای سرشار از تکنولوژی های ارتباطی و اطلاعاتی و صنعتی و غیره که انبوه آسیب های و ضایعات اجتماعی ان را احاطه کرده و انسان در این فضا هر روز و ساعت و دقیقه بیش از پیش تنها و تنها می شود و چنانچه این تفسیر به واقعیت ذهنی نویسنده نزدیک باشد باید تصریح کنم که محمد قاسمی می توانست فضای بهتر و بیشتری برای طرح این معضل در داستانش به وجود آورد اما در شکل کنونی به نظر می رسد او بیشتر در گیر ارتباطات و کنش و واکنش های آدمهای داستانش شده تا پرداختن به ماجرای هولناک تنهایی انسان در دنیای مدرن فعلی. با این حال در شکل کنونی هم داستانها به شکل مینیمال نوشته شده و هر اپیزود شروع و اوج و فرود مناسبی دارد و با وجود اینکه فضا و برخی رفتارها و ارتباطات در اپیزودهای گوناگون داستان، تکراری است اما ضرباهنگ متن تا حد زیادی توسط نویسنده حفظ شده است.

اجرا نیز ویژگی های مثبت و قابل تاملی دارد. شاید دو عامل اصلی در شکل اجرایی اثر وجود دارد که نمایش را دیدنی کرده. اولی طراحی صحنه و دکور نمایش که نیمه یک واگن متروست و رخدادها همگی در همین مکان به وقوع می پیوندد و در بخشهایی از نمایش ، زمانی که کارگردان می خواهد عمدا تلخی بیشتری را به جسم و روح مخاطبش تزریق کند و واگن مترو تا یک قدمی مخاطب به جلو می آید این ارتباط اثر گذار، جذابیت های بیشتری پیدا می کند. نکته دوم هم موسیقی متن نمایش است که توسط نوازندگان جوان دوره گرد که این روزها دیگر تعداد زیادی از آنها را به صورت انفرادی یا جمعی در حال اجرای موسیقی در کوچه و خیابان شهر مشاهده می کنیم اجرا می شود و در هر پارت موسیقی و شعر با رخدادی که تماشاچی چند لحظه قبل ان را به چشم دیده رابطه بسیار نزدیکی دارد و ایکاش کارگردان با تمهیدی در فاصله هر اپیزود، این نوازندگان را به شکلی به تماشاگران نزدیک میکرد تا موسیقی نیز اثر گذاری کامل تری در نمایش پیدا کند. بازی ها و جنسشان اما یکدست و یکی نیست و معتقدم این مساله از نقاط ضعف کارگردانی نمایش محسوب می شود. اگر بپذیریم که نگاه نویسنده بر مساله تنهایی آدمها و طرح برخی آسیب های اجماعی متمرکز شده (که البته اینگونه نیز هست) بنابر این بازی ها هم باید همگی در یک راستا حرکت کنند تا این نقطه اشتراک در بازی ها نیز حاصل شود که متاسفانه در اجرای فعلی اینگونه نیست. ضمن اینکه برخی از بازیها در برخی از صحنه ها پا را از حد گروتسک فراتر گذاشته و به فضای هزل و طنز نازل بازاری نزدیک می شوند که این مساله نیز به اعتقاد من از نقایص کارگردانی اثر است که در کنترل میزان و مقدار کمدی مورد نظری که بلافاصله پس از خنده ای می بایست تلخی خود را به تماشاچی تزریق کند دقت لازم را به خرج نداده.

با همه اینها اما در این آشفته بازار این روزهای تئاتر کشورمان که سرشار از سلبریتی های رنگارنگ و موضوعات بسیار دور تر از دغدغه های جامعه های فعلی شده است. نمایش دانشگاه شریف اثری شریف و بی ادعاست که حرفهای خوبی برای مطرح ساختن دارد و حداقل برای دقایقی مخاطب را به تعمق و تفکری وا می دارد که تصور میکنم یکی از کارکردهای اصلی هنر نمایش است. اما افسوس که این اثر شریف بنا به جبر تئاتر این روزهای پایتخت می بایست مهجور واقع شود و افسوسی باقی بماند و بس!