کد خبر : 126158 تاریخ : ۱۳۹۶ شنبه ۱۶ دي - 19:41
شهاب به دختر 12 ساله رحم نکرد بچه بودم که فهمیدم پدرم معتاد است. نمی‌فهمیدم معنی این کلمه چیست. فکر می‌کردم چون بداخلاق است و مادر بیچاره‌ام را تا حد مرگ کتک می‌زند، می‌گویند معتاد است. او مرا هم کتک می‌زد. اما بزرگ‌تر که شدم فهمیدم به خاطر بساط دود و دمش به او معتاد می‌گویند.

نوآوران آنلاین

البته هرموقع از مادرم در این‌باره می‌پرسیدم، لبخند می‌زد و می‌گفت لیلا دخترم بابا مریض است و باید مواظبش باشیم. بیچاره مجبور بود سرکار برود تا خرج خانه و هزینه‌های اعتیاد پدر را جور کند. یک روز هم که صبح زود به سر کار می‌رفت، دچار حادثه‌ای غم‌انگیز شد و جان خود را از دست داد.

بعد از مرگ مادرم گاهی هم لباس‌هایش را از داخل کمد برمی‌داشتم و به آغوش می‌کشیدم. دو سه سالی از این مصیبت گذشت. پدرم زن گرفت؛ زنی که می‌گفت برایم مادری خواهد کرد‌، اما چشم دیدنم را نداشت. هر روز کتکم می‌زد و بعد هم سر کوچک‌ترین بهانه‌ای پدرم را با شلنگ به جانم می‌انداخت. او و پدرم امسال هم اجازه ندادند به مدرسه بروم. امروز ظهر پدرم یک‌بار دیگر آن‌چنان کتکم زد که مرگ را به چشمانم دیدم و فرار Escape کردم و در این هوای سرد آواره کوچه و خیابان شدم که مأموران کلانتری ۳۸ مرا پیدا کردند. از زندگی‌ام خیلی گلایه دارم. نمی‌دانم من که دختری ۱۲ساله‌ام به چه گناهی باید این قدر عذاب بکشم.

تمام این بدبختی‌ها به خاطر اعتیاد پدرم است. حالا می‌فهمم که این بلا، به قول مادر خدابیامرزم چه بیماری خطرناک و درد بزرگی است. پدرم عمرش را‌، هستی وسلامتی Health و تمام زندگی‌اش را که هیچ‌، سرنوشت من و مادر خدابیامرزم را پای این ندانم‌کاری و اشتباه دود کرد و به فنا داد. آرزو دارم درس بخوانم و در آینده دکتر بشوم تا همه مریض‌ها را خوب کنم. امیدوارم هیچ پدری به درد پدر من دچار نشود و هیچ دختری مثل من دلتنگ و تنها نماند