نوآوران آنلاین- گفتگوی ما با سیدجوادمیری ، دکترای تخصی جامعه شناسی از دانشگاه بریستول و عضو هیئت علمی (دانشیار) پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از نظر خوانندگان گرامی می گذرد.
افزایش سه برابری قیمت دلار بر چه مبنایی در ایران اتفاق میافتد؟ چگونه میتوان این جریان را معنادار کرد؟ آیا به دلیل بیتدبیری محض است یا عوامل دیگر؟
ببینید اگر دولت روحانی، اولین دولتی بود که برایش چنین اتفاقی میافتاد میگفتیم بیتدبیری است، ندانمکاری است، هنوز راهکار را نمیشناسد و... از این دست تعابیر. اما با نگاهی بر گذشته در میابیم ما در دوران جنگ هم ما چنین مشکلاتی را نداشتیم این چنین نابسامانی و از هم گسیختگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را تجربه نکردیم. اما در این دوران میتوان گفت از پایان جنگ یعنی سال ۱۳۶۷ تا به این سو ۱۳۹۷ یعنی در این سه دهه ما انباشتی از تجربه داریم و نمیتوانیم بگوییم حالا یک اشتباهی شده و قیمت دلار سه برابر شده است. اینکه این الگو و اشتباه چرا به نوبت تکرار میشود جای بحث است. باید گفت در بهترین شرایط اگر بگوییم هیچ توطئه ای در کار نیست یعنی تئوری توطئه را کنار بگذاریم و حتی بگوییم از قضا یک تدبیری پشت این کار است قضیه متفاوت میشود. بنابراین از نظر بنده حاکمیت برای بقای خویش در برخی برهه های، به نوعی شوک اقتصادی در جامعه ایجاد میکند تا بتواند بر طبقه متوسط مدیریت و تسلط داشته باشد. این تحلیلی است که من به عنوان جامعه شناس از سیاستهای اقتصادی دولت دارم.
آیا میتوان در شرایط کنونی دولت می تواند حالت بحرانی اقتصاد را به تعادل برساند؟
اگر دولت بتواند رابطه خود با جهان خارج بازسازی کند و از این تهدیدها و چالشهایی که با آن مواجه هست در سایه مذاکرات خارجی به تعدیل برسد. یا اینکه با امتیاز دادن و امتیاز گرفتن و مسامحه و با روشهای مختلف بتواند اقتصاد را تثبیت کند و از طرفی به دلیل داشتن نفت و فروش آن به تعادلی نسبی خود را برساند.
اما افزایش سه برابری دلار و قیمت ۱۲ هزار تومان تا سال ۱۴۰۰ همچنان خواهد بود؟
بله، اگر همه چیز در حال نرمال پیش رود باید قیمت دلار هم همان سه برابر افزایش را داشته باشد. ( طبق سیاستهای گذشته دولتها در جمهوری اسلامی).
به غیر از ایجاد شوک اقتصادی که بیان کردید،دلیل اصلی این سیاست دولت بر اقتصاد چیست؟
ببینید، حاکمیت ما متکی بر پترودلار است یعنی دلارهای نفتی. این دلارهای نفتی عملا پاسخگویی برای ملت نیستند یعنی ملت قرار نیست در این چارچوب داخلی داشته باشد. زیرا دولت با گرفتن دلارهای نفتی و تخصیص آن در بودجه ممکلت، به نوعی تکلیف خود را انجام میدهد و در این چارچوب نمیتوان انتظار دیگری از آن داشت. زیرا در اینجا ما چیزی به نام اقتصاد، توسعه، اخلاق کار، به واقع نداریم. یعنی متاسفانه در ایران ما با این پدیده مواجه نیستیم که افراد کار کنند و کارکردن ارزش داشته باشد و ارزش آن محصولی باشد که تولید میشود که حال این محصول کالا باشد یا فکر.
بنابراین ما در چنین فضایی زندگی نمیکنیم و فضای ما پترودلاری است. مخصوصا بعد از تحریمهایی که در دوران آقای احمدینژاد اتفاق افتاد و از بین سازمانها و نهادهایی مثل مدیریت، برنامه ریزی و بودجه و بازرسی کل کشور و ...عملا شیرازه نظارت بر دخل و خرج کشور در هاله ای از ابهام قرار گرفت.
اما در مجموع این افزایش قیمت دلار پدیده ای فضایی و عجیب نیست زیرا حافظه تاریخی مردم بسیار ضعیف است. با یک ارزیابی کلی میتوان نتیجه گرفت که طی ۴۰ سال گذشته ارزش پول ملی افزایشی نیافته از طرفی هیچ کالا و محصولی نبوده که قیمتش پایین آمده باشد و همیشه شاهد روند صعودی قیمتها هستیم.
به عبارتی نقدینگی روند افزایشی، قیمت دلار هم افزایشی از طرفی ارزش پول ملی روز به روز رو به کاهش رفته است بنابراین عقل سلیم میگوید در این روند باید یک معادله یا مکانیزمی وجود داشته باشد
آیا رفاه عمومی در این ۴ دهه توسعه پیدا کرده است یا خیر؟
اگر به عنوان مثال در سال ۸۸ یک فرد طبقه متوسط حقوق معادل یک میلیون تومان میگرفت این یک میلیون تومان در سال ۸۸ برابر با هزار دلار بود اما در سال ۱۳۹۷ اگر حقوق همان فرد ۵ میلیون تومان باشد اما ارزش این ۵ میلیون تقریبا کمتر از نصف شده است زیرا اگر دلار را ۱۲ هزار تومان حساب کنیم حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ دلار می شود . یعنی نسبت به ده سال قبل یک فرد از طبقه متوسط سه برابر فقیرتر شده است. جامعه ای که منطق روزمره اش اینگونه شکننده باشد این جامعه نمیتواند افق داشته باشد نمیتواند آینده نگری بکند یا پیشبینی کند و در نهایت جامعه ای که نتواند آینده داشته باشد حالش هم از بین میرود یعنی زمان حال را هم از دست میدهد. بنابراین حاکمیت باید بتواند منطق زندگی روزمره را بازسازی کند یعنی امر سیاسی باید فهمی از زندگی روزمره داشته باشد بفهمد این زندگی روزمره فی نفسه برای خود ایده آل است.
اعتماد اجتماعی زمانی شکل میگیرد که اقتصاد مبتنی بر یک منطق معقول و حساب شده و دقیق و با علم به روز باشد. سیاست واقع بینی وجود داشته باشد. تصمیمات سیاستگذاریها مبتنی بر یک افق و چشم انداز مناسب باشد و مردم و اراده ملی در مدیریت سهیم باشند اگر به اینها توجه نشود دچار یک بی افقی کامل خواهیم شد.
منطق زندگی روزمره در کدام کشورها حاکم است؟
هر کجا که فهم از توسعه، فهم از منطق درونی امر اجتماعی شکل گرفته باشد و بعد از آن کارشناسی به معنی واقعی کلمه مورد احترام باشد در آن کشورها ثروت اندوخته و تولید میشود کشورهای اروپایی، ژاپن، اسکاندیناوی، حتی کشورهای اطراف مانند امارات، قطر، عربستان. هر کجا که اراده ملی و منطق فهم تغییر و تحولات اجتماعی و سیاست مبتنی بر فهم و تدبیر مصلحت و منافع عمومی شکل و قوام بگیرد میتوان چشم انداز خوبی داشت.